تکتم جاوید | شهرآرانیوز؛ باورکردنی نیست. کیف و چمدان ببندید برای زیارت. حبوبات و برنج نذری بردارید برای پخت وپز غذای زائران حرم و یک شب نگذشته، ناغافل زلزله هفت ریشتری بیاید و سپس از میان آوار سردربیاورید. حتما موکب، عزاداری و نذریها را رها میکنید و میروید به جایی که آدمهای مظلومش حالا نه برای زیارت، بلکه از ترس پس لرزهها و غم بی خانمان شدن، روزها و شبها را در حرم عمه سادات و دردانه اباعبدالله (ع) میگذرانند.
این خلاصه قصه یک هفتهای سفر گروهی از خادمان حرم امام رضا (ع) است به سوریه؛ مردانی که از کشیک کفشداری ششم راهی شدند تا روز شهادت حضرتزینب (س) روبه روی گنبد، موکبی برپا کنند و غذایی بین زائرانش توزیع کنند، اما شدند خادم حضرتش و همه چندروز را به پخت و توزیع غذا برای آوارگان سوری گذراندند. چگونگی این سفر چندروزه را دونفر از اعضای گروه با جزئیات بیشتری برایمان شرح داده اند؛ آنچه در آن اوضاع نابسامان از دستشان برمی آمد.
«قرارمان این نبود. رفته بودیم که موکب داری کنیم، اما پس از زلزله گروه تصمیمش را تغییر داد. راه افتادیم به سمت حلب. وضع مردم خیلی وحشتناک بود؛ خانههای خراب و خانوادههای آواره. حرم حضرت رقیه (س) و رأس الحسین (ع) پر از آدم بود.» محمدرضا کربلایی اینها را تعریف میکند؛ با ۵۵ سال سن و سالها خدمت در جایگاه کفشداری حرم امام هشتم (ع). مدتها پیش خودش را از شغل رستوران داری بازنشسته کرد و در مسیر خدمت قرار گرفت.
جریان رفتنشان به سوریه پیشینه دیگری دارد: «از پنج سال پیش گروهی از کفشداران حرم به صورت خودجوش برنامه کاروان راه انداختند. نیت کردیم برای روزهای اربعین. آن موقع چهل پنجاه نفری میشدیم. آن وقتها تعداد موکبها خیلی کمتر بود، اما همانها هم بیشتر در شهرهای نجف و کربلا مستقر بودند. برای همین ما موکب خودمان را برای زائران در کاظمین برپا کردیم. اربعین هرسال، به جز سالی که کرونا شایع بود.» گروه خوبی شدند. خودشان نیت میکردند و خودشان بانی میشدند. اقلام خوراکی میبردند. چندروزی میماندند و برمی گشتند.
برنامه امسال، اما تغییر کرد. خیلی هم تغییر کرد: «اولین بار دی ماه رفتیم کرمان و برای شهادت سردار سلیمانی موکب برپا کردیم. مردم زیادی برای روز شهادت آمدند. از آنها پذیرایی کردیم و برگشتیم.» برگشتنی نیت دیگری کردند: «اولین بار تصمیم گرفتیم روز شهادت حضرت زینب (س) راهی سوریه شویم، همان جا موکب بزنیم و بین زوارش غذا توزیع کنیم. قصد داشتیم روزی ۱۵۰۰ وعده غذا بپزیم. برنج و حبوبات را برده بودیم و آنجا گوسفند قربانی کردیم. همه با هزینه خود خادمان امام مهربانیها بود.» مثل همیشه یکی سرگروه بود و همه سی نفر راهی شدند.
کربلایی میگوید: «یکشنبه رسیدیم دمشق. موکب راه انداختیم، عزاداری کردیم، ۱۸۰۰ وعده غذا توزیع کردیم و تمام شد. برگشته بودیم محل اقامتمان تا برای روز بعد استراحت کنیم که زلزله شد. سفر ما آنجا سوی دیگری گرفت. راه افتادیم به سوی حلب و آنجا مستقر شدیم برای پخت وپز.» پس از زلزله سوریه برنامهها آن قدر فشرده شد و اوضاع سخت بود که وقت چندانی برای زیارت پیدا نمیکردند، اما از کاری که انجام دادند، خرسند بودند: «وضعیت مردم سوریه خیلی بد بود. تا چشم کار میکرد، خانه خراب میدیدیم و خواهران و برادران خود را آواره. همگی محتاج کمک بودند و غم و اندوه فراوان. خوش حال بودیم که توانستیم کمی از رنج و مشقت آنها کم کنیم.»
در میانه آن همه کار و شلوغی فرصت کردند سری به چند خانواده شهید مدافع حرم بزنند. کمی از گلهای بالای ضریح، نبات و نمک برایشان برده بودند برای تبرک و سوغاتی آقا. دیدارشان به یادماندنی شد، با آن پرچم کوچک حرم امام رضا (ع). زیارت کردند و دور هم یک ساعتی حال خوبی داشتند. این شد خاطره دیگر سفر.
مهدی عبدی هم کفشدار افتخاری حرم امام رضا (ع) است؛ آن هم چهار سال. روزی خلبان بود و حالا خدمت میکند. برایش فرقی ندارد که اینجا کفشداری کند یا در جای دیگر در آشپزخانه کار کند. او هم ماجرای سفر به سوریه را تعریف میکند با جزئیاتی که در روزهای پس از زلزله بر آنان گذشت: «حدود ساعت ۴ صبح زلزله شد. تا از اتاق هایمان دویدیم بیرون، همه مردم بیرون بودند. حرم حضرت زینب (س) پر از مردم ترسیده و نگران بود. من چندبار زلزله دیده بودم، ولی این قدر وحشتناک نبود.»
باید به سوی محلی میرفتند که بیشترین خرابی را داشت. حلب همان جا بود. خوراکیهای باقی مانده را برداشتند و در آشپزخانه مرکزی شهر مستقر شدند. عبدی ادامه میدهد: «از ساعت ۶ در آشپزخانه شروع به کار میکردیم تا ساعت ۱۹. یک بار ظهر و یک بار هم شب غذاهای پخته شده را بسته بندی میکردیم و برای توزیع بین مردم زلزله زده در شهر میگشتیم. روزی ۱۳ هزار وعده غذا در آن آشپزخانه پخته میشد. حجم زیادی بود. به گفتن آسان است.»
همین که در آشپزخانه مشغول بودند، فرصت برای کمک به دیگرقسمتهای شهر باقی نمیگذاشت: «نمی رسیدیم که برای کمک به گروههای آواربرداری برویم. البته قرار هم نبود چنین کاری کنیم. آواربرداری کار گروههای دیگر بود. دوست داشتیم کمکی به مردم حادثه دیده کنیم و رساندن غذا به آنها کار مهمی بود.»
بلیت رفت وبرگشت سفرشان را یک هفتهای گرفته بودند؛ از یکشنبه ۱۶ بهمن تا یکشنبه بعدش. چهار روز خدمت کردند و برگشتند. خادم سالهای طولانی حرم امام رضا (ع) راضی است از اینکه در آن روزهای سخت، کمک به مردم نیازمند نصیبش شده است: «در حرم امام هشتم هم هرکس با هر شغل و جایگاهی دارد، به زائران آقا خدمت میکند. برای ما فرقی نداشت چه کار از دستمان برمی آید. فقط میخواستیم هرطور بود، باری از شانه مردم مصیبت زده برداریم. خدا نیاورد که جایی زلزله و حادثه رخ بدهد، اما برای ما توفیقی شد تا خدمت کنیم.»
مردم سوریه همچنان نیاز به کمک داشتند، اما برای آنها هماهنگی ماندن و تغییر روز پرواز سخت بود. برای همین بعد از پایان یک هفته به خانه بازگشتند؛ شاکر از اینکه هیچ کدام از اعضای گروهشان آسیب ندیده و از روزهای زیارتشان به بهترین شکل استفاده کرده بودند. پاسخش به این سؤال که آیا باز هم برای چنین خدماتی داوطلب میشود، این گونه است: «اگر بازهم در چنین وضعیت و موقعیت غیرمترقبه قرار بگیرم، با همه توانم خدمت میکنم. گروه ما همچنان پابرجاست و سالهای بعد هم به خدمت ادامه خواهد داد.»